پسر و مادر به طور تصادفی در آشپزخانه شب ها دیدار کردند و سکس زیادی داشتند .
مادر شب ها رفت تا در آشپزخانه شیره بنوشد و آنجا او با پسرش ملاقات کرد. او بی احتیاط بود و پسر دید که در زیر اتاق لباس پوشیدن مادرش چیزی وجود ندارد. بعد او به او هیجان زده است و مادرش متوجه این میشود. او تصمیم گرفت که روی لبه میز بنشیند و پاهایش را پخش کند تا پسرش فرصت ورود به آن را داشته باشد. از اینرو پسر بعد از ملاقات تصادفی در آشپزخانه در شب شروع به لعنت کردن مادرش کرد.