پدربزرگ پیر خوش شانس بود که یک دختر مست مست را بکند
پدربزرگ خیلی خوش شانس بود که او با یک دختر جوان مست روبرو شد که در حالیکه او او را لعنت میکرد محکم میخوابید. پدربزرگ تصمیم گرفت تا با یک دختر جوان در حقیقت رابطه جنسی را درک نماید. او از لعنتی زنان پیر خسته شده بود و این بار یک دختر جوان در تختش. فقط او خیلی مست و محکم خواب است، مگر این از رابطه جنسی پدر بزرگ اش با او جلوگیری نکرد. او با احتیاط شلوارک او را گرفت و شروع به داخل کردن یک عضو قدیمی در او کرد. با وجودی که یک مرد در سنین پیشرفته قرار دارد، اما عضویت پیدا کرد و توانست یک دستگاه را بخورد. او هیچگاه از خواب بیدار نشد، حتی بعد از اینکه پدربزرگ اش از لعنت کردن او دست کشید.